تبدیل چفیه رهبری به نت موسیقی!

در حاشیه نشست بازمعرفی کتاب «این پسر من است» به گفتگو با سیدهادی قادری گرافیست و طراح جلد کتاب این کتاب پرداختیم که شرح آن در ادامه بیان شده است.

بیشتر طراحان جلد، متن کتاب‌ها را نمی‌خوانند!

99 درصد طراحان جلد، متن کتاب‌ها را نمی‌خوانند! بیست و دو سال است که در این کار هستم و این به من ثابت شده است. معمولا از نویسنده‌ها دربارۀ کتاب سوال می‌کنند و بر مبنای آن، طرح‌شان را آماده می‌کنند. البته مسائل اقتصادی هم در این زمینه مؤثرند و این موضوع، پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد.

ما در خط مقدم، به طراحانمان هم تأکید می‌کنیم کتاب را بخوانند. اما گاهی طراحان نامدار هم می‌گویند ما وقت خواندن نداریم!

برای چهارمین بار «این پسر من است» را خواندم.

من کتاب «این پسر من است» را دیشب برای چهارمین بار از ساعت 8 شب تا ساعت یک نیمه شب، خواندم. البته برخی طراحان، کتابخوان نیستند و نمی‌توانند تند و سریع کتاب‌ها را بخوانند و از این نظر هم باید بهشان حق بدهیم. حتی طراحی را دیدم که در جبهۀ فرهنگی انقلاب کار می‌کرد اما تا به حال کتابی درباره شهدا نخوانده بود.

در خط مقدم، برخی از کارها را برون‌سپاری می‌کنیم. مثلا دربارۀ همین کتاب هم ابتدا فرد دیگری برای کتاب، طرح جلد اتود زد اما پسندیده نشد. جلد قبلی طرح گلیم داشت و تأکید بر افغان بودن شخصیت‌های کتاب بود اما چنین اِلمان‌هایی هم در کتاب نبود.

آبی بودن طرح جلد کتاب، هم به اتفاقی برمی‌گردد که در ابتدای کتاب به آن پرداخته شده و هم آسمانی بودن شخصیت‌های آن را نشان می‌دهد.

چیزی را از داخل کتاب کشف کنیم.

طرح جلد کتاب‌ها می‌تواند ترجمه خوب و تصویری از نام کتاب باشد اما مرحله‌ای از طراحی جلد کتاب این است که چیزی را از داخل کتاب کشف کنیم و این، باعث می‌شود جلد کتاب تا انتهای کتاب، زنده بماند و همراه خواننده تا آخر کار بیاید. یعنی من هم به عنوان طراح به خواندن کتاب، کمک کنم. البته بعضی اوقات موفقیم و گاهی هم موفق نیستیم. گاهی برخی طرح جلد‌ها آنقدر زنده‌اند که مخاطب هر جا آن اِلمان‌ها را ببیند، یاد آن کتاب می‌افتد.

در عین داستان‌گو بودن، اطلاعات می‌دهد.

من کارشناس ادبی نیستم اما وقتی کتاب را می‌خواندم، احساس می‌کردم کسی که کاملا به این زندگی مسلط بوده، این کتاب را نوشته است. حس می‌کردم نویسنده آنقدر توانمند است که نمی‌گذارد دچار خستگی و دلزدگی بشوم. در جاهای مختلف، نویسنده به عقب بر‌می‌گردد و مطالبی را می‌گوید که کاملا بجاست. در مورد شخصیت‌پردازی هم نویسنده بسیار خوب عمل کرده و من توانستم شخصیت‌های این کتاب را به خوبی بشناسم. حتی همین شخصیت‌پردازی باعث شد به دیدار خانواده جعفری و مزار شهدا در بهشت معصومه(س) بروم.

کتاب در عین حال که داستان‌گو است، در جای‌جایش اطلاعاتی به خواننده می‌دهد و پاورقی‌های خوبی ارائه داده است. مثلا درباره سوریه و اتفاقاتی که در آن می‌افتد هم اطلاعات خوبی به خواننده ارائه می‌دهد.

ماجرای خرید گیتار و چفیه رهبری

من سخت‌گیرترین فرد برای جلدها و حتی طرح‌های خودم هستم. من حتی گیتار خریدم و اجزای آن را با پوتین،‌ تلفیق کردم اما راضی‌کننده نبود. من طرح را تا 90 درصد پیش می‌بردم اما راضی نبودم. حتی نمی‌توانستم آن را به کسی نشان بدهم. بعد از نماز جماعت در دفتر انتشارات، ناراحت بودم که چرا جلد این کتاب، نهایی نمی‌شود. به معنای واقعی کلمه، مستاصل شده بودم و به سجده رفتم. از خدا کمک خواستم و همین ایده به ذهنم رسید. نمی‌دانستم چفیه در اجرا به خوبی شبیه نوت می‌شود یا نه. من این چفیه را در دیدار با رهبر انقلاب، از ایشان گرفته بودم.

چفیه بارها استفاده شده اما تا به حال نشده بود که به عنوان نت استفاده شود. من نمی‌دانستم آیا تابویی را می‌شکند یا نه اما وقتی اجرا شد،‌ دیدیم کاملا مناسب است. فونت نام کتاب هم عربی است که من تغییراتی در آن داده‌ام. گیتار را هم در دفتر دارم و خاطره‌اش همراهم هست.

منتشر شده در خبرگزاری مشرق

اشتراک گذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *