جشن چاپ چهلم کتاب نامزد گلولهها برگزار شد
جشن چاپ چهلم کتاب نامزد گلولهها؛ روز یکشنبه 15 بهمن در کتابخانه مرکزی پارک شهر تهران، با حضور اساتید ادبیات برگزار شد.
جلسه با تلاوت آیاتی از قرآن آغاز شد. سپس حجت الاسلام والمسلمین هادی شیرازی ضمن خوشآمدگویی گفت: «بسیاری از شهدای مدافع حرم را می شناسم که با تاثیرپذیری از کتاب های دفتر ادبیات مقاومت وارد میدان مقدس شده اند. خاطره ای اخیرا از دختر شهید تهرانی مقدم شنیدم که گفتند روزی به پدرم گفتم ما دوست داریم شما زمان بیشتری را در جمع خانواده باشید و پدر کمی مرا دلداری داد و گفت شاید بعد از ۲۰، ۳۰ سال درک کنند که من الان چه کار می کنم و بتوانند تلاش مرا درک کنند. این را نسبت به اتفاقی که آقای سرهنگی در پیش از ۳۰ سال گذشته رقم زدند می توان متوجه شد. این خیلی پیچیده تر از موضوعات نظامی است.»
در ادامه حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی جانشین سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع، به صحبتهایی درباره کتاب نامزد گلولهها، حاجقاسم سلیمانی و آقای مرتضی سرهنگی پرداختند.
حجت الاسلام والمسلمین علی شیرازی اشاره کردند که این کتاب هم به نام آقای سرهنگی و هم به نام حاج قاسم است. خداوند یک حوادثی را گاهی رقم میزند که بعدها متوجه میشویم این حوادث چه تاثیراتی در سرنوشت انسانها و گاهی سرنوشت یک ملت دارد. سال 75 بود؛ آقای سرهنگی وصل شد به کنگره شهدای کرمان. بنا است در آینده یک اتفاقی بیفتد که کسی نمیداند؛ اما بنا است یک ارتباط عمیق اتفاق بیوفتد. این دو در کنار هم قرار بگیرند. ماهها و سالها با هم زندگی کنند و زیربنای یک حرکت عظیم در کشور و دنیا باشد. آن حرکتی که آقای سرهنگی از دوران جنگ آغاز کرد. از سال 70 ما شاگرد آقای سرهنگی شدیم. من از سال 70 حداقل تلاش و دلسوزی آقای سرهنگی را در میدان ادبیات دفاع مقدس شاهد بودم. 32 سال گذشته و در این مدت من ندیدم ایشان نسبت به خودش و کتابش و سازمان کاریاش تعصب داشته باشد. در یک جلسه شاید 25 سال قبل حضرت آقا در آن جلسه فرمودند اگر من شاعر بودم در وصف آقای سرهنگی شعر میسرودم. رهبر ایشان را پدر ادبیات دفاع مقدس مینامند. ایشان حضورشان زمینهای شد حتی در زمان حیات حاج قاسم که این کار آغاز شود. بعد هم شهید سلیمانی شهید شد و آقای سرهنگی و بعض دوستانشان دست به دست هم دادند و خشت بنای جدیدی برای معرفی مکتب شهید سلیمانی بنا گذاشتند. ایشان دلسوز تر از همه بودند. اگر به سرهنگی بگویم استاد دانشگاه به ایشان جسارت کردیم. ایشان لطف کردند و آمدند دو کتاب را برای شهید سلیمانی آغاز کردند برای تدوین. ایشان آشنایی نزدیک هم با شهید سلیمانی داشتند و نتیجه این تلاش شد «نامزد گلولهها». نامزد گلولهها کتابی است که هم برای جوان، هم نوجوان و هم برای اقشار مختلف مناسب است. از آقای قادری هم تشکر میکنم که طراحی خوبی انجام دادند و کتاب را هم خواندنی کردند و هم دیدنی. من در کتابهای شهید سلیمانی، زیاد مطالعه کردهام. من کتابی را به جاذبه نامزد گلولهها ندیدهام. کتابی که همه پسند باشد ندیدهام. هر قشری این کتاب را دوست دارد. در مجموع کتاب بسیار خوبی است. کتابی که آقای سرهنگی بنویسد و به چاپ چهلم رسیده اکنون؛ این کتاب به چاپ یک میلیون هم برسد باز کم است. این کتاب نمایی از شهید سلیمانی از تولد و روستای قنات ملک تا شهادت حاج قاسم نشان میدهد و نمایی کلی از شهید سلیمانی میدهد؛ این کتاب به چند زبان ترجمه شده. انشاالله بتوانیم این کتاب را به 15 ، 20 زبان دنیا ترجمه کنیم. این کتاب برای همهی دنیا است و ما باید به سراسر دنیا برسانیم این کتاب را.
سپس جناب آقای مرتضی سرهنگی نویسندهی کتاب نامزد گلولهها به سخنرانی پرداختند. استاد مرتضی سرهنگی گفت: «من چند کلمهای درباره این کتاب صحبت میکنم و بعد صحبتها را میسپارم به آقای آقا میرزایی و خانم عزیزی که من بدون این دو عزیز نمیتوانستم کاری بکنم؛ و آقای قادری که زحمت طراحی این کتاب را کشیدند. این کتاب یک سفر است از قنات ملک. آنچه در این کتاب زحمت کشیده شده و دوستان کار کردهاند این است که یک قالب خوب و ساده برای این کار انتخاب شد. ما اگر بتوانیم ساده نویسی را در ادبیات جنگ بیاوریم خوب است. سادهنویسی با سطحی نویسی فرق میکند. با خانم عزیزی و آقای آقامیرزایی ما تیترهای ادبی خوبی را برای کار انتخاب کردیم. این تیترها حدود 48 قطعه است. و در این 48 قطعه ما با زندگی حاج قاسم آشنا میشویم. زندگیای که در قنات ملک دارد، بعد به کرمان میآید، بعد به انقلابیون میپیوندد، بعد روزهای جنگ را داریم، نیروی قدس و بعد سوریه و عراق و لبنان و افغانستان را داریم و چهره این مرد نازنین را آنجا میبینیم. در کتاب هر سهمان عقلهامان را میریختیم روی هم ببینیم چه میتوانیم دربیاوریم. اولین کاری که کردیم؛ مبالغهها را حذف کردیم؛ تقریبا خودمان در کتاب مبالغهای نمیبینیم الان. چون مبالغه مخاطب را قانع نمیکند و ما شکست میخوریم. ما برای شکست خوردن به این میدان نیامدیم، ما اصلا حرفهای قلمبه سلمبه نزدیم اینجا؛ احتیاج نیست بزنیم. ما مثل مردم عادی هستیم و داریم برای آنها مینویسم و باید ساده بنویسیم برایشان. شاید فکر کنید که ادبیات جنگ عبوس است؛ اما اینطور نیست. سال 75 من کرمان بودم با حاج قاسم, جلسهای بودیم. بعد از جلسه حاج قاسم به مسئولین آنجا گفت: اگر من جای شما بودم، تمام بودجه ارشاد را میگذاشتم برای خاطرات جنگ. الان ما چنین نگاهی را نداریم و این حمایتی که رهبری از کتابهای جنگ میکنند خیلی خوب است. این به این خاطر است که کتاب های جنگ که درمیآید، قیمت تمام شده جنگ را برای ملت درمیآورد. این قیمت هنوز برای ما درنیامده که این طور با مملکتمان رفتار میکنیم. اگر این ها را ما بخوانیم، خواهیم دانست که چطور از مملکت نگهداری کنیم. کتاب دیگری درباره حاج قاسم دارد نوشته میشود و امیدوارم که انتشارات خط مقدم با همین حال و هوا برود جلو. برای ما هم دلگرم کننده است و امیدوارم بتوانیم یکی دو رقم از قیمت تمام شده جنگ را دربیاوریم.»
در ادامهی جلسه جناب آقای آقامیرزایی و خانم عزیزی و جناب آقای هادی قادری، طراح و گرافیست کتاب، به سخنرانی پرداختند.
آقای آقامیرزایی اشاره کرد: «آقای سرهنگی طوری جلوه میدهد که انگار همه کار را ما کردیم. بدون آقای سرهنگی اصلا کاری انجام نمیشد؛ ما فقط دستیار بودیم و سختکاریها را انجام دادیم. ظریفکاری ها و نثر زیبای کار، کار آقای سرهنگی است. من دقیقا روزی که با خط مقدم کار را شروع کردم، روز شهادت حاج قاسم بود. جلسهای بود، من گفتم برای این کار یک سردار فرهنگی مثل آقای سرهنگی باید بنویسد برای حاج قاسم. ما رفتیم پیش آقای سرهنگی، ایشان اول گفتند من انجام نمیدهم. ما تازه از کار یحیی فارغ شده بودیم. اصرار کردند دوستان خط مقدم، و گفتند دستیار براتان میگیریم. حاجی گفت مگر اینکه عزیزی و میرزایی را بگیرید. این طور شد کار را شروع کردیم. کار دیگری هست درباره حاج قاسم که ما شروع کردیم با هم، 600 صفحه است حدودا؛ یک روایت از خود حاج قاسم است با اتکا به سخنرانیهای ایشان. وسط آن کار، پیشنهاد دادن دوستان که کار نوجوانی بنویسید. آن کار را تعطیل کردیم و 57 روز از صبح تا غروب نشستیم و نامزد گلولهها را شروع کردیم. آقای سرهنگی گفت فکر کنیدکربلای 5 است. ما فیش برداری زیادی داشتیم. تحقیقات مختلف انجام داده بودیم. سخنرانی، منابع سپاه قدس بود. الان شکل کار جوانانه است؛ تقریبا همه چیز را داریم اینجا. روایتهای نامستند را هم گذاشتیم کنار.سعی کردیم اغراق نشود. چون نیاز نبود اضافه کنیم چیزی؛ خود حاج قاسم خیلی بزرگ است. مجموعه خط مقدم هم خیلی کمک و حمایت کردند و همه جوره پای کار بودند.»
در ادامهی جلسه خانم محبوبه عزیزی با تبریک چاپ چهلم نامزد گلولهها گفت: «چیزی که باعث تولد این کتاب شد، این کار گروهی و نوشتار مشارکتی بود، که در خیلی از کشورها این نوع نوشتن مرسوم است و در کشور ما شاید کمتر بهش پرداخته میشود. من افتخار این را داشتم که با آقای سرهنگی همکاری کنم. قبلا هم در کارهایی با ایشان همراه بودهام؛ تا رسیدیم به کتاب نامزد گلولهها، این نوشتن مشارکتی خیلی برکت دارد. خیلی در آن اعجاز است. هر سری فکری دارد، از تجربیات آقای سرهنگی استفاده میکنیم، هر کدام هر تجربهای داریم میآوریم وسط و اینها همدیگر را کامل میکنند. سعی میکنیم که خطای کمتری داشته باشیم. من خدا را شاکرم که روزی من شد در این پروژه قرار بگیرم و این برای من افتخار است. ادبیات آقای سرهنگی لازم به توضیح نیست؛ بسیار ساده و روان با مخاطب صحبت میکنند و این ادبیات هم برای نوجوان قابل درک است و هم بزرگسال. من بازخورهای خوبی از این کتاب گرفتم.»
در ادامهی جلسه کلیپی برای حاضرین پخش شد که نشان دهندهی توجه و ارتباط برقرار کردن قشر دانشآموز با این کتاب بود و دانشآموزان نظراتشان را درباره کتاب نامزد گلولهها بیان کردند.
در ادامهی جلسه آقای سید هادی قادری به صحبت پرداخت: «من در یک محلهی مستضعف نشین به دنیا آمدم. و راه مسجد را از کودکی پیدا کردم و در کتابخانه مسجد پر بود از کتابهایی درباره شهدا. ما نمیشناختیم کتابها و نویسندهشان؛ گاها مسئولین به ما میگفتند که اگر خلاصه فلان کتاب را بنویسی کارت تشویقی بهت میدیم. ما برای گرفتن آن کارت تشویقی کتابها را میخواندیم. الان که کتاب های مربوط به شهدا را طراحی میکنم؛ شاید حاصل آن کتاب هایی بود که آن موقع ورق میزدم. من از مخاطبین کتابهای آقای سرهنگی بودهام. در مورد کتاب نامزد گلولهها من کامل ابا داشتم که کتاب را طراحی کنم. کتاب هی میرفت تهران و برگشت میخورد. سه بار این کتاب از اول صفحه آرایی شد، در نهایت گفتند که بنده طراحی کنم کتاب را. یاد دوران کودکی خودم افتادم، فکر کردم من چه مشکلاتی داشتم وقتی کتاب های نوجوان را میخواندم. از جمله مشکلات من این بود که آن زمان با حجم زیادی از اطلاعات مواجه میشدم و این برای نوجوان سخت بود. من فکر کردم که تصاویر افرادی که در کتاب هست را بیاورم داخل متن در کنار کلمه بگذارم که وقتی آن نوجوان و جوان و حتی بزرگسال به بخشی رسید بتواند چهره شهید یا افراد مختلف را ببیند و راحتتر ارتباط برقرار کند. سعی کردم شبیه زندگی حاج قاسم یک تلاطمی داشته باشیم. سعی کردم نه کتاب خیلی ساده باشد و نه خیلی به نفع من تمام شود به عنوان یک گرافیست؛ برای همین بعضی از ایدهها را کلا کنار میگذاشتم. مثلا آن بخش نبرد روی آب را اول طوری طراحی کردم که انگار نوشتهها روی آب هستند؛ این برای من خیلی خوب بود در فضای گرافیک و اعتبار آور بود؛ اما گذاشتمش کنار و سعی کردم سادهتر طراحی را انجام دهم. در واقع سعی کردم به نوجوانی آن موقع خودم کمک کنم.»
در انتهای جلسه از نویسنده و دوستانی که برای کتاب نامزد گلولهها زحمت کشیده بودند، تقدیر شد.