محمدهادی شب شهادت امام هادی(ع) به دنیا آمد و در زندگیاش شیفتهی شهید ابراهیم هادی شد. از فعالیت در کف بازار تهران و فلافلفروشی تا مهاجرت به حوزهی علمیه نجف و حضور در جبهههای جنگ علیه داعش کنار حشدالشعبی، در ۲۶ سال فرازونشیب زندگیاش رقم خورد. طبق وصیتش در وادیالسلام نجف و نزیک مولایش امیرمؤمنان به خاک سپرده شد و در کنار مزارِ یادبود ابراهیم هادی در بهشت زهرا هم یادبودش را ساختهاند.
آنچه در «خانهای با عطر ریحان» میخوانید روایت داستانی از فرازونشیب زندگی شهید «محمدهادی ذوالفقاری» است که «الناز نجفی» آن را به نیت عشق و ارادت محمدهادی به امام دهم گرد آورده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«کسی صدایم زد و گفت: «هادی بیا!»
سرم را برگرداندم تا صاحب صدا را ببینم؛ صدایی بود شبیه همۀ آواهایی که در زندگیام از شخصهای مختلفی شنیده بودم و بیشباهت به صدای یک نفر!
صدا انعکاس پیدا کرد و از هر انعکاس صدای کسی از دل زمان شنیده شد! شده بود شبیه صدای مادرم، وقتی بیدار شدن و رفتن به مدرسه صدایم میزد! مثل صدای دوستان قدیمی، شبیه صدای ابراهیم وقتی به خوابم آمد و با من حرف زد! مثل صدای سیدعلی وقتی با سوز در عزای امام حسین میخواند!
همۀ صداها تبدیل به یک صدای مشترک شد و گفت: «خوشاومدی هادی!»
جلوی چشمانم را سیاهی گرفت! با از بینرفتن همه صداها، ناگهان از دل سیاهی، نوری غلیظ و طلایی رنگ بیرون ریخت و چشمانم را روشن کرد.
Reviews
There are no reviews yet.