در روشنای زندگی روحانی شهید مدافع حرم؛ علی تمامزاده
گزیدهای از کتاب:
این کارش انگار آب سردی بود بر پیکر داغ و جوشان من که هنوز دست رفاقت به ابوهادی نداده بودم؛ یعنی آن عادت دیرینهی دیر دوست شدن، هنوز دست از سرم برنداشته بود. گفتم: زمانه هم بازی خودش را دارد؛ باید من سالها آنگونه باشم، و یکی مثل شیخ ابوهادی هم یک روزه به من بفهماند جور دیگر زندگی کردن را. دیدم انگار این آدم، نمک دیگری دارد و کاملاً هوایم را عوض کرده است. شده بودم شبیه آدمی که از یک حادثهی بزرگ جان سالم بهدر برده و حالا زندگی برایش معنی دیگری دارد. این بود که وقتی شب آمد، ناخواسته بلند شدم و در بغلاش گرفتم. هیچ غروری هم در من نبود و خجالت نکشیدم بگویم: «از امروز انگار یه برادر پیدا کردهام.»
Reviews
There are no reviews yet.