در این سه سال، کتابهای متعددی با قلم افراد مختلفی برای سردارِ شهید سلیمانی نوشته شده است، برای کسی که سالها شهیدانه میزیست، قبل از آنکه در شبانگاه سیزدهم دیماه سرد ۱۳۹۸، دست در دست حسین بگذارد و جسمش شهید شود. اینبار اما کسی برای سردار عزیز ما نوشته که یکی از بنیانگذاران ادبیات مقاومت و پایداری ایران است، مرتضی سرهنگی که برای بسیاری از دوستداران و خوانندگان ادبیات پایداری، نام او به عنوان اولین ثبتکننده خاطرات دفاع مقدس گره خورده است.
«نامزدها گلولهها» مسافرت کوتاهی است از صبح قنات ملک پرچشمه تا نیمهشب سرد فرودگاه بغداد. ادای دین «مرتضی سرهنگی» به کسی که میدانیم ترکشها و گلولههای بیمعرفت، سالها دنبال او بودند. سرهنگی اینبار به قلم شاخص خودش مهمترین رویدادهای زندگی شهید قاسم سلیمانی را برایمان روایت کرده است. به قول خودش: «بعد از اینهمه سال که موهایمان سفید شده است، نوشتم ببینم قد این قلم کوچک و ساده میتواند به اندازهی یک نگاهتان با دیگران حرف بزند!»
برشی از کتاب: «هیچ پنجرهای باز نیست، هیچ چراغی روشن نیست. صدایی از هیچ چشمهای شنیده نمیشود، انگار قناتها هم راهشان را گم کردهاند! کسی میگوید؛ قاسم! صدای مادرش است، دوباره صدایی میآید که شیرین است، صدای آرامِ بله گفتنِ بانو حکیمه نامجو کنار آن سفرۀ سادۀ عقد است، صدای احمد است، صدای میرحسینی و حاج یونس است. صدای همۀ بچههایی است که سفررفتنشان به اندازۀ یک عمر تارهای مویش را سفید کردهاند؛ همین تارهایی که الان با دانههای انار، قرمز شدهاند. دوباره کسی صدایش میکند، این صدای آشنای حسین یوسفالهی است. همان کسی که دربارهاش گفته بود اگر کسی حسین را بیشتر از من دوست داشته باشد، دق میکنم. با همۀ صورتش میخندد و آرام چشم روی هم میگذارد و با حسین میرود.»